پی نوشت:
راستی آیا تو
هرگز آن چهار لاله آبی را
بوییده ای؟
Crucifixion
Fifteenth century, from the 'Instruments of the Passion' sequence. Very high up in the east window, Blanchland, Northumberland.
از فلیکر
لینک: همین پست در وردپرس
از جنجالهایی که بر سر مصاحبه مسعود بهنود در پارازیت بالا گرفته بود، رسیدم به ایرج مصداقی - بس که نامش و مقاله اش درباره بهنود اینجا و آنجا تکرار شده بود. و تکذیبیه مفصلش بر کتاب "نامه هایی به شکنجه گرم" هوشنگ اسدی و این که "کتاب سراسر جعل و دروغ است" . و از آنجا به کنکاش آرش بهمنی در رد ادعاهای ایرج مصداقی. و از ایرج مصداقی رسیدم به توابسازی در دهه شصت. و از آنجا به یرواند آبراهامیان و ترجمه کتاب " اعترافات شکنجه شدگان" اش که آنلاین هم موجود است.
و از عصر دارم یکسره می خوانم، بخش "دوران جمهوری اسلامی" اش را.
همین پست در وردپرس: http://alettertosomebody.wordpress.com/2011/07/06/366
پدر آخر هفته را که بقول آنها لانگ ویکند است رفته سکویا، تنها. گفت چند بار بهشان گفتم، ولی خوب آدم مگر چقدر منت می کشد. نشسته اینجا و جام به جام اندوه سر می کشد. از صدایش پیدا بود. گفت میدونی؟ خوبیش اینست که صدای آب اینقدر زیاد است که نمی گذارد فکر کنی.
نشسته است اینجا، و جام به جام اندوه سر می کشد، و به مامان فکر می کند.
هانی- با صدای بابی گلدزبرو را از اینجا گوش کنید.
بنا بر نوشتن نامه ای بود به یاران در بند. از من بر نیامد. معلوم شد، نه فقط فریاد بر کشیدن و در حبس و محاق رفتن و زخم خوردن است که بارش بر دوش اینان است، که امید دادن و چراغ افروختن و راه را روشن کردن هم انگار باز تنها از ایشان برمی آید. معلوم شد که برای مخاطب قرار دادن قهرمانان هم، باید آراسته بود به صفات آنها: بزرگی و دانایی، و امیدواری و صبوری.
چند روز پیش، قبل از آنکه اعتصاب غذای جمعی از زندانیان پایان یابد، پستی در جایی به نسبت معتبر خواندم که آقا چه نشسته اید که این فیلم "ورود آقایان ممنوع" چقدر خوب است و خنده دار است و الخ ... زخمی که خواندش بر من زد، فکر کنم زیادی عمیق بوده است.
نامه را که نوشتم، دیدم بر خلاف آنچه قرارمان بود، مخاطبش نه بهمن امویی، حسن اسدی، عماد الدین باقی، عماد بهاور، قربان بهزادیان نژاد، امیر خسرو دلیرثانی، فیض الله عرب سرخی، ابوالفضل قدیانی، محمد جواد مظفر، محمدرضا مقیسه، عبدالله مؤمنی و نه سه زندانی کرد که بیش از 27 روز است که در اعتصاب عذا هستند، بلکه مخاطبش انگار دوباره همان خویشتن است. نامه ای از وجدان برای چیستا. چیستا سرش را در چاه کرده و انعکاس صدای خود را می شنود. پس:
چیستای عزیز،
بی خبری از فریادی چنان سهمگین که یاران زندانی ما بر کشیدند، خودش خبر بدی ست. و من برای آنها هنوز بی خبر مانده اند می ترسم. یعنی آنهایی که اصلا خبردار نشدند این تعداد زندانی سیاسی در زندانند. یا خبردار نشدند که با زندانیان سیاسی چه می کنند. یا از مرگ زندانیان در زندان و بیرون از آن بی خبر مانده اند.
کسی تا حالا حساب کرده که در ایران تا امروز چه تعداد زندانی سیاسی در زندان بوده اند؟ از بعد از انتخابات 88؟ در دوره احمدی نژاد؟ دوره اصلاحات؟ از بعد از اعدامهای 67 چطور؟ از ابتدای انقلاب؟ پیشتر حتی، از کودتای 28 مرداد؟ از زمان تأسیس عدلیه چطور؟
آیا تا حالا جایی محاسبه شده که مجموع سالهای از دست رفته به واسطه این به زندانی گرفتنها و آسیبهای حاصل از آن و تأتیر آن بر سرنوشت ملت چقدر است؟ زندانیانی که مجموع تحصیلاتشان و تجاربشان در فرهنگ، در مدیریت، در سیاست و اقتصاد به جرأت بارها سنگین تر و غنی تر از همه بازجویان و قاضیها و زندانبانانشان است؟
بنابراین برای آنها که هنوز خبردار نشده اند چطور باید گفت؟ برای آنها که 20 سال دیگر، امروز ما را قضاوت می کنند چطور باید گفت؟
گزارش هرانا برای سال 89 نشان می دهد که فقط به توسط دادگاههای تجدید نظر برای جرائم مرتبط با حوزه های اندیشه و بیان، فرهنگ، زنان، اقلیتها و حقوق اصناف رأی به 7685 ماه زندان، 960 ماه محرومیت از حقوق اجتماعی، 1258 ماه تبعید و 1123 ضربه شلاق داده شده است. مجموع این احکام معادل 825 سال برای 163 نفری که نامشان در گزارش آمده است خواهد بود. در این رقم هنوز آسیبهای حاصل از اجرای احکام فوق و تبعاتش (بیماریهای زندان، PTSD، شکنجه، اعتصاب غذا، بد رفتاری با زندانی و ...) و همینطور مرگ در زندان یا کمی پس از آزادی از آن محاسبه نشده است. این رقم همینطور به هیچ وجه نمی تواند فرصتها و سرمایه ای را که به دنبال حذف یک فعال اجتماعی، استاد دانشگاه، کارآفرین و ... از دست می روند محاسبه کند.
بنابراین در جایی که به قول دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه " [اعدام] هزار نفر دو هزار نفر چیز زیادی نیست. ما دو میلیون افغانی و بیش از نیم میلیون عراقی را غذا میدهیم"، و یا به قول فلان دادستان "ما از بالا رفتن آمار اعدامها واهمهای نداریم"، شاید انتظار زیادی باشد که انعکاس نقض حقوق شهروندی در زندانها و نیز بیرون از آن منجر به عکس العملی در خور از سوی حضرات شود. و به همین قیاس، اعتصاب غذای زندانیان سیاسی هم. اما گاهی باز نوشتن آنچه می گویند و می کنند، آینه ای می شود برای اهل نظر.
امیدی به تغییر رویه حضرات نیست. مگر آنکه اتفاق (که ایهام هم دارد)- آگاهی، "واهمه انگیز" و از جنس "چیز زیاد" باشد. این 825 سال که صلیبش را یاران دربندمان به دوش می برند، بخشی از تاوان کوتاهی ما فقط در سال گذشته است. پس لطفا به آنها که هنوز خبردار نشده اند بگو:
شهروند حتی اگر مجرم هم باشد حقوقی دارد، این حقوق ذاتی انسان است، و به واسطه مجرم بودن از او سلب نمی شود.
و شهروند حتی اگر کافر هم باشد حقوقی دارد ، این حقوق ذاتی انسان است، و به واسطه کافر بودن از او سلب نمی شود.
و زندانی، به هر دلیل که به زندان افتاده باشد حقوقی دارد، و زندانبان ملزم به رعایت این حقوق است. تفکیک زندانیان بر اساس جرائم از جمله این حقوق است.
و زندانی، مملوک زندانبان نیست، زندانی مملوک بازجو نیست، زندانی مملوک قاضی نیست.
و نسبت خویشاوندی با زندانی، جرم نیست. خانواده زندانی را نمی توان به جرم خویشاوندی تنبیه کرد، کتک زد، به گروگان گرفت یا تهدید کرد.
و ...
به آنها که هنوز خبردار نشده اند، لطفاً بگو: کسانی به زندان افتاده اند که نه تنها مجرم نیستند بلکه سهمشان و تأثیرشان در رشد و تعالی کشور، در همان فرصتهای کوتاهی که داشته اند، به مراتب بیشتر از شاکیان آنها بوده است.
در پی اعتصاب غذای جمعی از زندانیان سیاسی، به پیشنهاد تعدادی از وبنویسان فعال قرار شده است تا "از همه وبلاگ نویسانی که دل در گرو پاسداشت کرامت انسانها دارند و معترض به نقض حقوق انسانی زندانیان سیاسی هستند، دعوت کنیم تا همه با هم صدای زندانیان باشیم و پیام اعتصاب غذای آنها را در جامعه مجازی و حقیقی منتشر کنیم." قرار است همه دوستانی که مایل به شرکت در این برنامه هستند نوشته خود را جمعه دهم تیر ماه در وبلاگ خود قرار دهند.
ایستاده ام و پاره پاره های گم شده ام را از سر چهار قله صدا می زنم، …
به سوی من نمی آیند.
آن شهامتی که در کلامت بود، وقت در افتادن با نا اهلان …
…
گمش کرده ام.
.
.
.
* دختربچه در کانتکت
در فرندفيد و گودر بارها شاهد بحث و جدل بين مخالفين و موافقين رژيم بودم، تقريباً هميشه كار به فحاشى مى رسيد و بحث تعطيل مى شد، چند نفرى بلوك مى شدند و چند نفرى هم كامنت ميدادند كه همين بود آزادى بيان؟ همينطور در بحثهايى كه درباره موضوعات مختلف در مى گرفت - معرفى كاربران طرفدار حكومت در خارج از ايران كه ديگران را تهديد كرده بوده اند به پليس، انتشار عكسهاى افراد در تظاهرات دو سال اخير از سوى طرفداران رژيم، انتشار عكس و نشانى عاملان خشونت از سوى مخالفان، انتشار اسامى اعضاى فلان گروه فيس بوك توسط رژيم، انتشار نام افراد امضا كننده فلان پتيشن توسط طرفداران حكومت، ابراز نفرت دو گروه از هم، شوخى با مقدسات، زبان ها، فرهنگها، خرده فرهنگ ها، توهين به مقدسات، باز نشر و نقل قول مطالب حاوى اين موضوعات، بلوك كردن افراد از سوى كاربران در شبكه هاى اجتماعى - بارها اسم از آزادى بيان به ميان مى آمد.
پيش كشيدن موضوع آزادى بيان از سوى هر دو طرف تأمل برانگيز بود، مخصوصاً از سوى مخالفين رسمى آن، چون اغلب به نظر مى رسيد از آن براى سهم خواهى از فضايى كه در اختيار ديگرى ست استفاده مى كنند، يعنى من/ ما حق داريم در خانه/ ديوار/ وبلاگ/ رسانه/ ... شما ( كه از قضا به هزار سختى و با دور زدن موانعى كه ما برايتان علم كرده ايم و قبول عواقب احتمالى هم ساخته شده) براى خودمان تبليغ كنيم ، چون شما به آزادى بيان معتقديد.
آزادى بيان، چيزهايى كه هست، چيزهايى كه نيست
بند نوزدهم قانون جهانی حقوق بشر به آزادی بیان اشاره میکند: «آزادی بیان: هرکسی حق دارد بدون ترس و واهمه باورهای خود را به هر روشی که میپسندند بیان کند".
اول
آزادى بيان در كنار آزادى تجمعات، آزادى رسانه، آزادى مذهب و آزادى پتيشن، از اركان دموكراسى است.
دوم
آزادى بيان مفهومى حقوقى در رابطه حكومت و مردم است و بيشتر از آنكه آزاد كننده مردم باشد، مقيد و محدود كننده حكومت است. يعنى حكومتى كه كشورش اين مفهوم آزادى بيان را پذيرفته ( و مثلا در قانون اساسى آن كشور آمده است) تضمين مى كند كه قوانينى وضع نكند كه اين آزادى بيان را محدود كند.
سوم
آزادى بيان مفهومى است كه در عرصه عمومى ( پابليك) كاربرد دارد و در حيطه خصوصى/شخصى بى اثر است. يعنى حكومت موظف به دفاع از آزادى بيان در حوزه عمومى ( تلويزيون دولتى، دانشگاه دولتى و ...) است. به كسى كه در خانه خودش به مهمانش گفته خفه شو مى شود گفت بى ادب، اما نمى توان به نقض آزادى بيان متهمش كرد. در حوزه شخصی، میزان آزادی بیان به عهده شخص است (مثل تاکسی هایی که می نویسند بحث سیاسی ممنوع).
چهارم
آزادى بيان مفهومى نسبى است و به هيچ عنوان مطلق نيست. هم فرهنگ مردم روى آن اثر دارد، هم زمان و هم رويدادهاى معاصر. درجه مداراى مردم نسبت به گفته هاى ناخوشايند در فرهنگهاى مختلف متفاوت است. و ماجراى ١١ سپتامبر تحمل غير مسلمانان را به شدت تغيير داده است. شوخى هاى قوميتى كه ٢٠ سال پيش ممکن بود تحمل شوند، امروز توهين به حساب می آیند. همينطور موقعيت گوينده و گستردگى مخاطبان او بر ميزان برخورداريش از آزادى بيان مؤثر است. گوينده اى كه مقامى دولتى دارد، و از تلويزيون سراسرى گفته هايش پخش مى شود بايد به شدت مراقب حرفهايش باشد، چون اگر خطا كند، قانون حمايت از آزادى بيان (اگر وجود داشته باشد) از او كمتر حمايت خواهد كرد. بر عكس، كسى كه در جمعى چند نفره در خانه اش بالاترين مقام حكومت را دست انداخته باشد (و مثلا ماجرا به توسط راوی به عرصه عمومی و روزنامه ها کشیده شود)، به شدت مورد حمايت چنين قانونى خواهد بود.
پنجم
قانون حمايت از آزادى بيان ( اگر وجود داشته باشد) از چه چيزهايى حمايت نمى كند؟ در آمريكا آن چه كه به معناى تهديد ديگران باشد ( مثل اين نوشته هاى پارك = پنچرى)، آبروى افرادى را به مخاطره بياندازد (پسران آقاى هاشمى چكار مى كنند؟)، خود افراد را به مخاطره بياندازد ( انتشار نام و نشانى فلان مظنون يا متهم)، حاوى مصاديق تنفر و توهين باشد ( خس و خاشاك، گوساله...)، مصداق كودك آزارى باشد و ... از اين قانون مستثنى است و به عنوان آزادى بيان مورد حمايت قرار نخواهد گرفت. همينطور در شرايط خاص، مثل جنگ يا تهديد امنيت ملى حكومت مى تواند باز هم استثنائات چنين قانونى را بيشتر كند.
ششم
در كشورى كه به دموكراسى معتقد است، وظيفه حكومت تضمين آزادى بيان است. يعنى حكومت نمى تواند به قدرى اين استثنائات را زياد كند كه بخش عمده گفته هاى كلامى و غير كلامى را در بر بگيرد. بر عكس عمده كتاب ها، فيلم ها، نمايشگاهها، آهنگها، سايتها، وبلاگها، راديو و تلويزيونهاى خصوصى و ... بايد بتوانند با تضمين حكومت و بدون ترس از يورش خودجوش مخالفين "باورهاى خود را به هر روشى كه مى پسندند بيان كنند ". و از طرف ديگر، مقامات دولتى، خطيبان تريبونهاى رسمى، و گويندگان در تلويزيون دولتى كمتر از چنان تضمين و حمايتى سود خواهند برد.
.
.
.
پی نوشت: این متن به مرور تکمیل می شود، خطایی اگر می بینید لطفا از گفتنش دریغ نکنید.