۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

امروز 
روز اول دیماه است
من راز فصلها را می دانم
و حرف لحظه ها را می فهمم.
...

امروز روز اول دیماه است و من دوباره دچار وسواس خواندن این شعرم. اگرچه باد نمی آید، برف نمی بارد، تو مهربانی و من سردم نیست. اما،

من این جزیره سرگردان را
از انقلاب اقیانوس
و انفجار کوه گذر دادم
و تکه تکه شدن، راز آن وجود متحدی بود
که از حقیرترین ذره هایش
آفتاب به دنیا آمد
.
.
.

زمستان مبارک.


پی نوشت:
راستی آیا تو
هرگز آن چهار لاله آبی را
بوییده ای؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر