۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

در زندگی سؤالهایی هست که مثل خوره آدم را می خورد

نمی دانم آیا تنزل مخاطب باعث تنزل افکار هم می شود؟

شاهین نجفی

شاهین نجفی گوش می کنم که فراموش نکنم. نباید فراموش کنم که اینجا چه می کنم. یادم نمی آید از کی له شدم، تکه تکه شدم و هیچ تکه ای دیگر چیزی در خور یاد نبود، گوش می کنم که یادم نرود چرا تکه تکه شدم.
که خشمم یادم نرود، که خشمم را روزهای کشدار و شبهای بی خواب از من نگیرد... که خشمم و دردم مجسمه ای توی ویترین نباشد. گوش می کنم که این درد هی زق زق کند، هی زق زق کند و بیدارم نگه دارد.
.
.
.
"برادر بر دار" شاهین نجفی را از اینجا گوش کنید.

مناظره پارسال تمام شد

چرا باید همه وقتمان به قانع کردن یکدیگر بگذرد؟ شما فکر می کنید فارسی وان خوب است، احمدی نژاد خوب است، خامنه ای امام است، چادر حجاب برتر است ... خب فکر کنید، اما فکرتان را به من تحمیل نکنید، مرا مجبور نکنید انتخابهایم محدود شود به انتخاب میان فارسی وان یا استقبال باشکوه از ایکس یا اعترافات شوهر شیرین عبادی ... مرا مجبور به تأیید خودتان نکنید.

وقت تنگ است ... و من دوست دارم به فکرهایم فکر کنم.
یکی از تفریحات سالم من مسخره کردن خودم است! در خلوت و جلوت

اینجا

از واقعیتهای اینجا یکی هم اینست که کسی (دولت، حکومت، کارفرما، متولی فلان و بهمان) نازت را نمی خرد! بنابراین بودن و نبودنت، ماندن و رفتنت، خواب و بیداریت، گفتن و نگفنتن، خواندن و نخواندنت، ساختن و نساختنت علی السویه است، می خواهی شجریان باش، کیارستمی و قبادی باش، یا هر کس دیگر... مفاخر ملی هم چیزی است عاری از مفهوم مثل تمام چیزهای دیگر ...

۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

پریدن

اينقدر اين شعر قشنگ بود که خواستم اينجا دوباره بنويسمش، ياد جاناتان افتادم، مرغ دريايی که گفت: فلچ! … اگر دوستی ما به چیزهایی مانند فضا و زمان بستگی دارد، پس زمانی که در نهایت بر فضا و زمان غلبه کردیم، دوستی خود را نابود کرده‌ایم
...
پس دوستی ما، چيزی است از جنس پريدن؟ از جنس فضا و زمان نيست؟ و آن صداقت و آن فروتنی که در اين دوستی صرف می شود (هر چند صرف شدن کلمه خوبی نيست) ما را در پريدنمان استادتر می کند؟ ... و هر چه در پريدن استادتر شويم، دوستی هايمان را در آن ارتفاع چند هزار پايی دوباره باز خواهيم يافت؟... و اگر اينطور است، چه خوشبختی عظيمی

...
"پريدن
رها شدن بر گُرده ی باد است و
با بی ثباتی سیماب وارِ هوا برآمدن
به اعتمادِ استقامتِ بال های خویش؛

ورنه مسأله یی نیست:
پرنده ی نوپرواز
بر آسمانِ بلند
سرانجام
پَر باز میکند.


پريدن
جهانِ عبوس را به قواره ی همّتِ خود بُریدن است،
آزادگی را به شهامت آزمودن است و
رهایی را اقبال کردن
حتا اگر زندان
پناهِ ایمنِ آشیانه است
و گرمْ جای بی خیالی سینه ی مادر،
حتا اگر زندان
بالشِ گرمی ست
از بافه ی عنکبوت و تارَکِ پیله.


پريدن
رهایی را شایسته بودن است
حتا اگر رهایی
دامِ باشه و قِرقی ست
یا معبرِ پُردردِ پیکانی
از کمانی؛
وگرنه مسأله یی نیست:
پرنده ی نوپرواز
بر آسمانِ بلند
سرانجام
پَر باز می کند."


"پریدن" احمد شاملو با يک اپسيلن تغيير از من

پنجم تیر هشتاد و نه

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

بعضی وقتها تحملش آسان می شود

بعضی وقتها تحملش آسان می شود
با خودم گفتم
هزار سال که نیست
با خودم گفتم به سوی تومی آیم ، می دوم ، و تو در ملتقای زمانها ایستاده ای
.
.
.
بعضی وقتها خیال کردنش آسان است