۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

Tortured Confessions

از جنجالهایی که بر سر مصاحبه مسعود بهنود در پارازیت بالا گرفته بود، رسیدم به ایرج مصداقی - بس که نامش و مقاله اش درباره بهنود اینجا و آنجا تکرار شده بود. و تکذیبیه مفصلش بر کتاب "نامه هایی به شکنجه گرم" هوشنگ اسدی و این که "کتاب سراسر جعل و دروغ است" . و از آنجا به کنکاش آرش بهمنی در رد ادعاهای ایرج مصداقی. و از ایرج مصداقی رسیدم به توابسازی در دهه شصت. و از آنجا به یرواند آبراهامیان و ترجمه کتاب " اعترافات شکنجه شدگان" اش که آنلاین هم موجود است.


و از عصر دارم یکسره می خوانم، بخش "دوران جمهوری اسلامی" اش را.


همین پست در وردپرس: http://alettertosomebody.wordpress.com/2011/07/06/366

۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

Where Honey lived and Honey played

پدر آخر هفته را که بقول آنها لانگ ویکند است رفته سکویا، تنها. گفت چند بار بهشان گفتم، ولی خوب آدم مگر چقدر منت می کشد. نشسته اینجا و جام به جام اندوه سر می کشد. از صدایش پیدا بود. گفت میدونی؟ خوبیش اینست که صدای آب اینقدر زیاد است که نمی گذارد فکر کنی.


نشسته است اینجا، و جام به جام اندوه سر می کشد، و به مامان فکر می کند.


the Kaweah River in Three Rivers, as seen from Reimers

هانی- با صدای بابی گلدزبرو را از اینجا گوش کنید.

۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه

تقدیم به یاران - در پاسخ به فراخوان وبلاگی حمایت از زندانیان سیاسی

بنا بر نوشتن نامه ای بود به یاران در بند. از من بر نیامد. معلوم شد، نه فقط فریاد بر کشیدن و در حبس و محاق رفتن و زخم خوردن است که بارش بر دوش اینان است، که امید دادن و چراغ افروختن و راه را روشن کردن هم انگار باز تنها از ایشان برمی آید. معلوم شد که برای مخاطب قرار دادن قهرمانان هم، باید آراسته بود به صفات آنها: بزرگی و دانایی، و امیدواری و صبوری.

چند روز پیش، قبل از آنکه اعتصاب غذای جمعی از زندانیان پایان یابد، پستی در جایی به نسبت معتبر خواندم که آقا چه نشسته اید که این فیلم "ورود آقایان ممنوع" چقدر خوب است و خنده دار است و الخ ... زخمی که خواندش بر من زد، فکر کنم زیادی عمیق بوده است.

نامه را که نوشتم، دیدم بر خلاف آنچه قرارمان بود، مخاطبش نه بهمن امویی، حسن اسدی، عماد الدین باقی، عماد بهاور، قربان بهزادیان نژاد، امیر خسرو دلیرثانی، فیض الله عرب سرخی، ابوالفضل قدیانی، محمد جواد مظفر، محمدرضا مقیسه، عبدالله مؤمنی و نه سه زندانی کرد که بیش از 27 روز است که در اعتصاب عذا هستند، بلکه مخاطبش انگار دوباره همان خویشتن است. نامه ای از وجدان برای چیستا. چیستا سرش را در چاه کرده و انعکاس صدای خود را می شنود. پس:

چیستای عزیز،

بی خبری از فریادی چنان سهمگین که یاران زندانی ما بر کشیدند، خودش خبر بدی ست. و من برای آنها هنوز بی خبر مانده اند می ترسم. یعنی آنهایی که اصلا خبردار نشدند این تعداد زندانی سیاسی در زندانند. یا خبردار نشدند که با زندانیان سیاسی چه می کنند. یا از مرگ زندانیان در زندان و بیرون از آن بی خبر مانده اند.

کسی تا حالا حساب کرده که در ایران تا امروز چه تعداد زندانی سیاسی در زندان بوده اند؟ از بعد از انتخابات 88؟ در دوره احمدی نژاد؟ دوره اصلاحات؟ از بعد از اعدامهای 67 چطور؟ از ابتدای انقلاب؟ پیشتر حتی، از کودتای 28 مرداد؟ از زمان تأسیس عدلیه چطور؟

آیا تا حالا جایی محاسبه شده که مجموع سالهای از دست رفته به واسطه این به زندانی گرفتنها و آسیبهای حاصل از آن و تأتیر آن بر سرنوشت ملت چقدر است؟ زندانیانی که مجموع تحصیلاتشان و تجاربشان در فرهنگ، در مدیریت، در سیاست و اقتصاد به جرأت بارها سنگین تر و غنی تر از همه بازجویان و قاضیها و زندانبانانشان است؟

بنابراین برای آنها که هنوز خبردار نشده اند چطور باید گفت؟ برای آنها که 20 سال دیگر، امروز ما را قضاوت می کنند چطور باید گفت؟

گزارش هرانا برای سال 89 نشان می دهد که فقط به توسط دادگاههای تجدید نظر برای جرائم مرتبط با حوزه های اندیشه و بیان، فرهنگ، زنان، اقلیتها و حقوق اصناف رأی به 7685 ماه زندان، 960 ماه محرومیت از حقوق اجتماعی، 1258 ماه تبعید و 1123 ضربه شلاق داده شده است. مجموع این احکام معادل 825 سال برای 163 نفری که نامشان در گزارش آمده است خواهد بود. در این رقم هنوز آسیبهای حاصل از اجرای احکام فوق و تبعاتش (بیماریهای زندان، PTSD، شکنجه، اعتصاب غذا، بد رفتاری با زندانی و ...) و همینطور مرگ در زندان یا کمی پس از آزادی از آن محاسبه نشده است. این رقم همینطور به هیچ وجه نمی تواند فرصتها و سرمایه ای را که به دنبال حذف یک فعال اجتماعی، استاد دانشگاه، کارآفرین و ... از دست می روند محاسبه کند.

بنابراین در جایی که به قول دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه " [اعدام] هزار نفر دو هزار نفر چیز زیادی نیست. ما دو میلیون افغانی و بیش از نیم میلیون عراقی را غذا می‌دهیم"، و یا به قول فلان دادستان "ما از بالا رفتن آمار اعدام‌ها واهمه‌ای نداریم"، شاید انتظار زیادی باشد که انعکاس نقض حقوق شهروندی در زندانها و نیز بیرون از آن منجر به عکس العملی در خور از سوی حضرات شود. و به همین قیاس، اعتصاب غذای زندانیان سیاسی هم. اما گاهی باز نوشتن آنچه می گویند و می کنند، آینه ای می شود برای اهل نظر.

امیدی به تغییر رویه حضرات نیست. مگر آنکه اتفاق (که ایهام هم دارد)- آگاهی، "واهمه انگیز" و از جنس "چیز زیاد" باشد. این 825 سال که صلیبش را یاران دربندمان به دوش می برند، بخشی از تاوان کوتاهی ما فقط در سال گذشته است. پس لطفا به آنها که هنوز خبردار نشده اند بگو:

شهروند حتی اگر مجرم هم باشد حقوقی دارد، این حقوق ذاتی انسان است، و به واسطه مجرم بودن از او سلب نمی شود.

و شهروند حتی اگر کافر هم باشد حقوقی دارد ، این حقوق ذاتی انسان است، و به واسطه کافر بودن از او سلب نمی شود.

و زندانی، به هر دلیل که به زندان افتاده باشد حقوقی دارد، و زندانبان ملزم به رعایت این حقوق است. تفکیک زندانیان بر اساس جرائم از جمله این حقوق است.

و زندانی، مملوک زندانبان نیست، زندانی مملوک بازجو نیست، زندانی مملوک قاضی نیست.

و نسبت خویشاوندی با زندانی، جرم نیست. خانواده زندانی را نمی توان به جرم خویشاوندی تنبیه کرد، کتک زد، به گروگان گرفت یا تهدید کرد.

و ...

به آنها که هنوز خبردار نشده اند، لطفاً بگو: کسانی به زندان افتاده اند که نه تنها مجرم نیستند بلکه سهمشان و تأثیرشان در رشد و تعالی کشور، در همان فرصتهای کوتاهی که داشته اند، به مراتب بیشتر از شاکیان آنها بوده است.

و نیز تأکید کن که خبردار شدن از وضع موجود تلاش زیادی نمی خواهد. کافی است نگاهها را بگردانید.