۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

To Remember Thomas Christian David

برسد به دست هومن خلعتبرى

اوايل دهه ٧٠ پروفسور داويد آمده بود ايران و رهبرى اركستر جوانان را به عهده گرفته بود. كلاسهاى آهنگسازى هم در انجمن ايران و اتريش داشت. ده يازده سال بود كه پيانو مى زدم. خيال مى كردم هنوز احتمالى براى ورود به موسيقى حرفه اى در آينده من هست . رفته بودم و ثبت نام كرده بودم. نامدارترين معلمانم تا پيش از آن مصطفى كمال پورتراب بود. چهار هفته اى هم پيش آقاى مليك اصلانيان پيانو زده بودم. يكروز به خودم جرأت دادم و هارمونى چهار خطى كه براى زهى ها نوشته بودم را بهانه كردم و خودم را به آقاى داويد رساندم. گفت بله خانم، شما با اين آهنگ مى توانيد وارد كنسرواتوار وين شويد. دختربچه اى بودم كه آهنگم را بيشتر از آن كه با قريحه و سواد موسيقى نوشته باشم با محاسبه و رياضى وار روى كاغذ آورده بودم. اما آقاى داويد پذيرفت كه شاگردش شوم، و مزدى هم طلب نكرد، نه براى آن چهار ماه كه از اقامتش در ايران مانده بود و نه طى سفر بعديش كه باز هم بزرگوارانه استادى مرا پذيرفت. شاگردهايى از اين دست كم نداشت. آدمهايى كه نه ضرورتاً بواسطه اهليتشان، بلكه بيشتر به دليل سخاوت و گشاده دستى آقاى داويد در پذيرش شاگردانى متوسط با آينده اى نه چندان مشخص به آن خانه راه مى يافتند. 

از آن درسها و يادها هيچكدامشان پررنگتر و شيرينتر از پذيرفته شدن شاگردى چنين در كلاس استادى چنان نمانده است و آن دست نوشته اش در صفحه اول كتابى كه:

To remember Thomas Christian David

ديدم هومن خلعتبرى در برنامه تلويزيونى امشبش مى نازد و مى بالد كه "بيرون از اينجا كه به من اصلاً دسترسى نيست." و ديدم انگار در همان سالها دست بر قضا آسيستان پروفسور داويد بوده است. خواستم يادآورى كرده باشم.

پى نوشت: درباره توماس كريستين داويد اينجا بخوانيد. 

۱ نظر:

  1. آقای خلعتبری لطف کرده اند و پاسخی بر این مطلب در چاهی برای چیستا در وردپرس نوشته اند:
    "سلام خانم
    هومن خلعتبری هستم . هنگام جستجویی که در اینترنت برای اپرای آتوسا ی شادروان پرفسور داوید، به سایت شما و نامه شما رسیدم ! متاسفانه شاید کمی دیر و دور باشه این پاسخ ولی به هر حال من الان دیدم و با اینکه دنیای اینترنت کوچک هست ، هیچکس نامه شما رو ” به دست من ” نرساند !

    بله درسته ! من تمام سالهایی که پرفسور در ایران بودند ،( تا قبل از بیماری و برگشتشون به وین ) آسیستان ایشون بودم ، هم در فرهنگسرای بهمن ، هم در ارکستر جوانان …یادش بخیر…شرط کرد به من رهبری ارکستر رو بیاموزه و من هم برای ایشون کارکنم !
    شبانه روز در منزل خیابان خواجه عدالله انصاری رفت و آمد داشتم و با بسیاری از بزرگان موسیقی در همون منزل کوچک آشنا شدم.در کنارش آکومپایمان شاگردهای آواز خانم قصری هم بود … واقعا به من زندگی و موزیک رو با هم آموختند… و هم ایشون بود که بعد از اتمام دانشکده موسیقی در ایران ، من رو برای تحصیل رهبری ارکستر بصورت آکادمیک در اتریش ، به این سفرتشویق کرد. من به اتریش آمدم ، هم رشته رهبری ارکستر ، هم رهبری کررو به اتمام رسوندم و از همون اوئل تحصیل ، همزمان شروع به کار در اپرای شهر گراتس شدم تا به امروز …سفری که هیچ پایان نیافت !

    به هرحال … بله خانم ! من هنوز هم میگم که ” بیرون از این برنامه آکادمی ” دست کسی برای یادگیری آواز و موسیقی به من نمیرسه ! نه اینکه من دود باشم در هوا !!! بلکه سرگرم زندگی خودم ، موسیقی و اپرا هستم و سفر و اجرا های پشت سر هم اجازه تدریس بهم نمیده !یعنی زمان و مکانی نیست که شاگرد تربیت بکنم! بماند که خود داوید هم وقتی به 70 سالگی رسید ، شروع به تدریس کرد !!!(((:
    نمیدونم چطور حس کردید که من ” می بالم …!!! ” ولی خوب … مهم نیست. البته در یک مود درست حس کردید ! بله خانم میبالم که سالهای آخر عمرش رو من آسیستانش بودم ف به من فوت و فن رهبری یاد داد و بال و پرم داد … بله ! می بالم (: ولی مطمئن باشید نمی بالم که دست کسی به من نیمرسه … ! (:

    راستی ، فردا سالگرد فوت پروفسور هست و به همین مناسبت ، می خواهم موزیک اپرای ” آتوسا ” رو که پروژه دکتری من بود روی اینترنت بگذارم و یادی بکنم از این مرد بزرگ.
    میدونید که آقای داوید ، برای افتتاح تالار رودکی در سال 1347 این اپرا رو بر روی متنی از فریدون شیبانی ، بر اساس زندگی آتوسا ، دختر داریوش نوشت. البته این ضبط زنده هست و خود آقای داوید و منصوره خانم ، از این که اون شب این اپرا ضبط شده و این نسخه ، لابلای کارهای مرحوم سرشار بوده ، بسیار شگفتزده بودند… یاد هردوشون بخیر …
    خوش باشید و سلامت
    ارادتمندم
    هومن خلعتبری"

    http://alettertosomebody.wordpress.com/2011/11/11/to-remember-thomas-christian-david/#comments

    پاسخحذف