۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه
مناظره
دستش را گذاشته روی دهان من، دست و پا می زنم یعنی که دارم خفه می شوم ... می گه مشکل توه که با دهان نفس می کشی، اگه خواستی حاضرم مناظره کنیم، نفس کشیدن با دهان اساساً اشتباهست... نمی دانم از ترس باخت در مناظره ست که دستش را بر نمی دارد یا از اطمینان به برد؟
۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه
گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان
عیسی مریم به کوهی میگریخت
شیرگویی خون او میخواست ریخت
آن یکی در پی دوید و گفت خیر
در پیت کس نیست چه گریزی چو طیر
با شتاب او آنچنان میتاخت جفت
کز شتاب خود جواب او نگفت
از کی این سو میگریزی ای کریم
نه پیت شیر و نه خصم و خوف و بیم
گفت از احمق گریزانم برو
میرهانم خویش را بندم مشو
گفت عیسی که به ذات پاک حق
مبدع تن خالق جان در سبق
کان فسون و اسم اعظم را که من
بر کر و بر کور خواندم شد حسن
خواندم آن را بر دل احمق به ود
صد هزاران بار و درمانی نشد
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت
اندک اندک آب را دزدد هوا
دین چنین دزدد هم احمق از شما
آن گریز عیسی نی از بیم بود
آمنست او آن پی تعلیم بود
زمهریر ار پر کند آفاق را
چه غم آن خورشید با اشراق را
شیرگویی خون او میخواست ریخت
آن یکی در پی دوید و گفت خیر
در پیت کس نیست چه گریزی چو طیر
با شتاب او آنچنان میتاخت جفت
کز شتاب خود جواب او نگفت
از کی این سو میگریزی ای کریم
نه پیت شیر و نه خصم و خوف و بیم
گفت از احمق گریزانم برو
میرهانم خویش را بندم مشو
گفت عیسی که به ذات پاک حق
مبدع تن خالق جان در سبق
کان فسون و اسم اعظم را که من
بر کر و بر کور خواندم شد حسن
خواندم آن را بر دل احمق به ود
صد هزاران بار و درمانی نشد
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت
اندک اندک آب را دزدد هوا
دین چنین دزدد هم احمق از شما
آن گریز عیسی نی از بیم بود
آمنست او آن پی تعلیم بود
زمهریر ار پر کند آفاق را
چه غم آن خورشید با اشراق را
۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه
معاشرت با برادران ایمانی
سالهای هشتاد و هشتاد و یک و بعد از یازده سپتامبر به خودم می گفتم ما هم مسلمانیم و شرقی، و مسؤولیم که با این افراط گرایی مقابله کنیم، و الا سیلی که در بگیرد و طوفانی که وزیدن گیرد، بنیان ما را خواهد کند ... لذا بخشی از عمر گرانمایه صرف معاشرت و چت در اسلام روم و ... با خواهران و عمدتاً برادران ایمانی شد، با زبان انگلیسی و البته به دشواری. و اینجوری شد که تجربه گرانسنگ معاشرت با برادران ایمانی از پاکستان و سودان و کنیا و یمن و فلسطین نصیبم شد، عمده مکالمات هم از این قرار بود
?ASL
...
?Iran! are u from iran
yes!
?are u white
? ... yes! why!
?very white
!! ... ?
?marry me
!!!!!
.و مکالمه اغلب جایی در همین اطراف خاتمه می یافت
اشتراک در:
پستها (Atom)