۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه
سنگک با طعم آغوش تو
سر شب، دلتنگ و منتظر، از کم حوصلگی و شاید هم گرسنگی، یک تکه سنگک یخ زده دهانم گذاشتم: طعم تو را داشت، طعم عطر تو. دیشبش، از راه رسیده و نرسیده و عطر و ادوکلن کرده، با عجله نانها را تقسیم کرده بودی، طعم آغوشت لابلای نانها جا مانده بود.
زودتر بیا.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر