۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

تونس و ما

رفتار دیکتاتورها معیار و محک سنجش آزادگی و شجاعت مردم تحت ستمشان نیست، این که دیکتاتوری قدرت را وا می نهد و سر بزنگاه فرار می کند یا می ماند و در سوراخی می خزد تا قوای مهاجم بیگانه از آن بیرونش کشند و دارش بزنند یا در زیرزمین پناهگاهش گلوله ای در مغز خود خالی می کند یا آنقدر می ماند تا به ضرب دو بمب اتم و مرگ و تحقیر ملتی تسلیم شود یا ... مؤلفه های تعیین کننده دیگری هم دارد: این که دیکتاتور چقدر مرز میان واقعیت و خیال را می شناسد یا به عبارتی چقدر متوهم است؟ این که دیکتاتور چقدر از خطر آگاه است یا می خواهد آگاه باشد؟ این که دیکتاتور چقدر حاضر است هزینه دهد؟ چه سهمی از قدرتش را؟ چقدر خون؟ چقدر کشته؟ چه سهمی از قضاوت تاریخ درباره خودش را؟ این که دیکتاتورچه وقت حاضر به پرداخت این هزینه است؟ "وقتی صدای شکستن استخوانها به دربخانه مبارکه رسید"؟ وقتی که خبر رسید زرادخانه و خزانه خالی است؟ وقتی صدای غرش توپخانه ارتش مهاجم به کاخ رسید؟ یا وقتی دو شهر مملکت در غبار قارچ-مانند انفجار اتمی فرو رفت؟ این که دیکتاتوراصولاً فرق میان جام شوکران و اکسیر حیات را می داند؟ این که دیکتاتور از چه می ترسد؟ از قضاوت مردمش؟ از قضاوت جهانیان؟ از قضاوت خدایش؟ از هیچکدام؟
...
بیرون راندن دیکتاتورها البته حاصل تعاملاتی گوناگون از سوی ملت با دیکتاتورهایی با خصوصیات گوناگون است، بازتولید دیکتاتوری هم همینطور. ما ساده بودیم که باور می کردیم "دیو چو بیرون رود، فرشته درآید". این مصرع هرچند که ممکن است نسخه ای باشد درونی برای خودسازی، اما شک دارم که کاربردی در رفتار سیاسی و مدنی ما داشته باشد.
...
پی نوشت : تونسی ها لابد دیکتاتور بهتری داشته اند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر